پله های موفقیت من 🌱💓 پارت ۱
اولین رمان منـ 🥲 حمایت؟
دی دی دی دینگ . دی دی دی دینگ
مارینت ( تو رمان بهش ماری هم میگیم ) :اهههههههه، ساعت به درد نخور 😩 خوابم می آد. آلیا: پاشوووو خوابالو دیرت میشه ها 😂
مارینت: ای بابا بازم یادم رفت 🤕 امروز روز اول کار تو کافه ست🥲 ناهار درست میکنی آلیا؟
آلیا: آره سریع آماده شو و برو. مارینت: باشه باشه🤕
از زبان مارینت 👇🏻
سریع اماده شدم و تیپ مناسبی زدم و راه افتادم ( عکس تیپش رو میذارم )
۶ ساعت بعد.....
مارینت: آلیاااا سلامممم من اومدم😂 بوی خیلی خوبی میاد هااا😍
آلیا: سلاام خسته نباشی ، آره سمبوسه درست کردن😅
مارینت : آااخ جووون😋 پس من رفتم لبلس عوض کنم(سریع رفت بالا و لباس پشمی خوشگل سر همی پوشید ، اگه بخواید عکس اونم میذارم ، تو کامنتا بگید )
دینگ دینگ
مارینت : عه کیه؟
آلیا : من چه بدونم؟ شاااید.....
خیلی خب این پارت تموم شد میدونم کوتاه بود 🥲 برا پارت بعد ۲ لایک و ۲ کامنت😅